"آی نسیم سحری صبر کن... ما را با خود ببر از کوچهها"
حالا، نه میشود در خانه به آواز بلند خواند
نه میشود در کوچه به انتظار نشست
مخصوصاً ساعت 9 شب!
پ.ن: پس تکلیف من و نسیم سحری و آن همه آوازِ سَرنداده چه میشود!؟
برای خیلی از ما آدمها
«مـــــن»ِ خود ماست
چنان که برای فرعون بود...
تمام آن سالهای درس و مدرسه
یا حتی همان روزها در مکتب تو
کاش کمی هم مشقِ «فراموشی» میکردم
تا در ایامِ آزمونِ عملیِ «نبودنت»
شب و روزم را آشفتگی به هم ندوزد...
آنان که تفسیر به خود میکنند
سکوتم را
فریادم را
اشکم را
و لبخندم را
کدامین آیه از کتاب عظیم درونت را خواندهاند؟از کاسهی چشمانش
مهتاب قطرهقطره ریزان
چراغ گازی کوچه سَرَککشان
گلهای آبی چارقد نازکنان
لبها لرزان و زمزمهکنان:
...یا أنیس من لا أنیس له...
و کسی همین نزدیکی لبیکگویان...
چند واژهی مُهرومومشده
-جنگ، جبهه، شهادت و...-
کولهباری از خاطرههای خاکی
من و این قلم و یک دنیا ناتوانی و...