ادرکنی...

در دلم

        غوغای واژه‌هاست

و بر چشمانم

                     ترنم واژه‌ها...

میوه‌ی ممنوعه

رؤیا نعمت است برای ما

وقتی در بیداری

دست‌ها از چیدن سیب‌های بالای درخت عاجزند

و همه جا تیغ‌ها و حصارها در برابرمان قد علم کرده‌اند

و قانون و عرف و شرع و وجدان، معنی «ما» را نمی‌فهمند


رؤیا رحمت است

وقتی بر زخم واقعیت مرهم می‌گذارد

وقتی عشق و لبخند را از تنگنای «نباید»ها بیرون می‌کشد

***

این بار به جای تمام دعاها

از خدا رؤیا می‌خواهم

هر شب و هر بار با تو!

خدا که تفسیر آیات را می‌داند...

آیه‌ی «اقرا به نام عشق» را!

چه می‌شود تأویل آن، در رؤیاهای من باشد!؟