۲۸مین سال! سلام!

عروس تابستان

با پیرهن سرخ دنباله‌دارش

از حجله‌ی شب کویر بیرون می‌آید

یک ماه مانده تا هفت‌سالگی جنگ کامل شود

خورشید، از قله‌ی تابستان آرام‌آرام پایین می‌آید

نیمی از حاجی‌ها بازگشته و باقی‌شان آهنگِ آمدن کرده‌اند...

بله...

در صدوپنجاه‌وپنجمین روز سال

و شصت‌ودومین روز تابستان

و سی‌ویکمین روز مرداد

من به‌دنیا آمدم.


پ.ن: بقیه هم مثل خودم‌اند. ۲۷ سالگی‌ام را باور ندارند! می‌گویند به دبیرستانی‌ها می‌خوری!!!

زیارتی که نشد...

حق دارید آقا جان!

هیچ کس یک یاغی را به خانه‌اش دعوت نمی‌کند...

امضا: جامانده‌ای از زیارت مشهد