نو-بُحران!

روزگاری به آواز بلند می‌خواندیم:

"آی نسیم سحری صبر کن... ما را با خود ببر از کوچه‌ها"

حالا، نه می‌شود در خانه به آواز بلند خواند

نه می‌شود در کوچه به انتظار نشست

مخصوصاً ساعت 9 شب!

پ.ن: پس تکلیف من و نسیم سحری و آن همه آوازِ سَرنداده چه می‌شود!؟

نظرات 1 + ارسال نظر
مـیـنـای فــردوس یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 01:38

نسیم سحری هم بی‌معرفت، هیچ وقت صبر نمی‌کرد! دقت داشتی به این قضیه؟!

من بچه بودم فکر می‌کردم این شعر تحریف شده که این شکلی شده! مسخره می‌پنداشتمش! می‌گفتم «نسیم سحری مگه میتونه کسی رو بلند کنه؟ از کوچه‌ها هم ببره حتی؟!»...

ما باید بریم یه کوهی جایی... کلی فریاد هست که باید سر این دنیا بکشیم...

و ما جا موندیم از قافله‌ی نسیم سحری! :)

چه فلسفی! چه دقتی داشتی‌ها!

کوه می‌ری، حواست به پژواک باشه. همچین بلندِ بلند هم فریاد نکشی!
سر آمریکا فریاد بکش جانم. اثرش بیشتره فکر کنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد