مستی در نیمه‌شب

از کاسه‌ی چشمانش

    مهتاب   قطره‌قطره   ریزان

    چراغ گازی کوچه   سَرَک‌کشان

              گل‌های آبی چارقد   نازکنان

                      لب‌ها   لرزان و زمزمه‌کنان:

...یا أنیس من لا أنیس له...

و کسی همین نزدیکی   لبیک‌گویان...

نظرات 1 + ارسال نظر
مـیـنـای فــردوس یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 01:58

دیگه نزدیک اون شب‌هاست که تنهایی بشینم توو اتاقم. درو ببندم. مفاتیحی که از اداره هدیه گرفتم باز کنم. بخونم «یا رفیق من لا رفیق له...» بعد اینجا مکث کنم... هی توو دلم تکرار کنم... چقدر کل این بند قشنگه...

گوشی رو سایلنت و بی‌ویبره کنم، بذارم زیر بالشم، که بتونم تنهای تنها دعا رو بخونم. که کسی مراحم نشه! که تا آخر دعا نخوام چیزی رو از دل کسی در بیارم...

که یه کم برای خودم باشم. برای خودم و خودش...

اون بندها، بندبند وجود آدم رو می‌لرزونه اصلا...

حقیقتا اون شب‌ها، همه چیز دونفره‌ست؛ خودم و خودش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد