کمین

ستاره نشو

به طمعِ لبخند نقره‌ایِ آسمان

داسِ بی‌دسته‌ای‌ست

آماده‌ی دروی خوشه‌های شب...

پژواک

تو با کلمات بازی می‌کنی

کلماتت با دیگران بازی می‌کنند

روزی هم خواهد رسید

که «دیگران» خودِ تو باشی!

غرور

هر حصاری پیله نیست

که تو را پروانه کند

گاهی دیواری است

که هرچه بلندتر شود

تو را از نور محروم‌تر می‌کند...

برفِ آخر

مـلافـه‌ای سـفـیـد از بـرفـــــــ

روی نعشِ درازکشیده‌ی دشت

زمستان به رحمت خدا پیوست!

مرحوم سیدحسن حسینی

راهیان نور

برای من

نیمه‌ی دوم اسفند

سال‌هاست یک مفهوم بیش‌تر ندارد؛

سفری که هنوز قسمتم نشده است...

شکار

مرگ گنجشک وقتی‌ست

که عاشق چنگال عقاب می‌شود...

م.الف.همّت

قتلگاهِ تو

       «مجنون»ِ تو

                 سه‌راهِ شهادت...