فرشتهای زمینی شد و فرود آمد
بالهایش را زیر پای آدم پهن کرد و پریدند
*
آدم پریدن آموخت و شیطان به آدم حسادت کرد
نزدیک شد و به غلط راز گفت و اغوایش کرد
آدم بهشت زمینی خواست و فرشته رنجید
... او بهشتش را با عشق آدم معامله کرده بود...
*
کمکم هابیل و قابیلها در اطراف آدم شکل گرفتند
فرشته از دور نظاره میکرد و چه مظلومانه میگریست
آدم بود و عشق و فرشته و تاریکیهای نفسگیر زمین
*
ندایی از عرش رسید: "آدم! قصهی خاک و آتش را یادت رفت؟"
شیطان باز قسم خورد و آدم حیران و درمانده...
*
خدا در گوش فرشته، نام اعظمش را زمزمه کرد
فرشته شروع کرد به طواف عشق و رمی شیطان
شیطان نعره زد و آدم از خواب پرید...
فرشته آرام در گوش لبهای آدم بوسهای نجوا کرد
و این بار آدم هرگز تمنای بهشت نکرد
... فرشته همان بهشتش بود!
* تقدیم به اسطورههای عشق و نجابت
** این، فقط یک «داستان» نیست!