مسابقه شعر: یار من

شمع جانی، یار من! راضی به تاریکی مشو

در هیاهوی دلم محکوم خاموشی مشو


در میان آهن و دود و دروغ و خون دل

تو بمان «خاتون»ِ من، بانوی ماشینی مشو


کلبه‌ای در کنج قلبم بِه ز کاخ مرمری

غمزه کم کن، نازَکَم! راضی به ویرانی مشو


باد و طوفان‌های غارتگر مرا بشکسته‌اند

مرهم زخمم نسیم توست، توفانی مشو


من به آرامش میان مردمانم شهره‌ام

خالق لیلی و مجنون و پریشانی مشو


پ.ن: شعر از خودم است! در یک مسابقه شعر، با کلمات «کلبه، شمع، نسیم، خاموش و یار» سروده‌ام. :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد