دلا خود را در آیینه، چو کژ بینی هر آیینه
تو کژ باشی نه آیینه، تو خود را راست کن اول
یکی میرفت در چاهی، چو در چَه دید او ماهی
مَه از گردون ندا کردَش، من این سویم تو لاتعجل
خوشی در نفی توست ای جان، تو در اثبات میجویی
از آنجا جـو که میآید، نگردد مشـکـل اینجـا حـل