دعوت‌نامه‌ی پاییز

زمستان می‌رود

در حالی که گوش سپرده

به سروده‌های پاییزیِ زبان‌گنجشک...

نظرات 4 + ارسال نظر
مـیـنـای فــردوس دوشنبه 28 اسفند 1391 ساعت 21:16

می‌دونی که من یزدی نیستم...

ولی با این حال... بازم دلم نیومد بخرمش!!!
ترجیح میدم تصویر زیبایی‌ش توو ذهنم بمونه تا بعدا دلم بسوزه که چقدر پول دادم بابتش!!

بازم یزد؟!؟

عه وا! خب تصویرش توی ذهنت میاد، دلت می‌سوزه که بازم!

مـیـنـای فــردوس دوشنبه 28 اسفند 1391 ساعت 22:21

سوزش داریم تا سوزش!

سوزش تصویرش کمتره!!!

حالا اگه حسش بود، میرم الماس شرق، دوباره می‌بینمش. اگه هنوز همون‌قدر برام قشنگ بود، شاید شاید شاید خریدمش! قول نمیدم‌آ! بهش فکر می‌کنم!

خب دیگه! خودت داری اعتراف می‌کنی که اص...نی هستی!!! (و نه یزدی!)

فکر کن! بلکه شاید متنبه شدی و رفتی خریدیش!

مـیـنـای فــردوس سه‌شنبه 29 اسفند 1391 ساعت 11:22

بابا من اصفهانی زیاد دیده‌م. یکی‌شون که خیلی هم نااص...نی بود! همشم گل می‌خرید حتی!!

جدی دلم نمیاد بخرم خب. ولی دلم میخوادش. فکر کنم همون عیدی و اینا بهتر باشه! چی کار کنم

خب همه‌ش یکی‌شون این‌طوری بوده! اصالت اص...نی رو زیر سؤال نبر جانم!

عیدی هم خوبه! ولی یه راه دیگه هم هست. هر روز برو نگاهش کن. کم‌کم ازش خسته می‌شی. یه روزی هم دیگه نمی‌ری دیدنش و... خلاص!

مـیـنـای فــردوس سه‌شنبه 29 اسفند 1391 ساعت 16:38

اووووووووووه! کی حال داره هر روز پا شه بره الماس شرق؟! تازه دایی‌محمد گفته «الماس شرق جابجا شده! رفته غرب!».

این همه راه بخوام برم هزینه ی رفت و آمد بدم، خب یه بار می‌خرمش دیگه! آخه منم مثل کوهستان آرامم! از در که میرم بیرون، دنبال ایستگاه اتوبوس نمی‌گردم. همونجا داد می‌زنم «دربست»!! البته دربست نه آ، تاکسی! می‌دونی حال ندارم تا ایستگاه اتوبوس برم، بعد کلی منتظر اتوبوس بمونم تا بیاد، بعد هی قدم به قدم نگاه داره، حوصله‌م سر میره!!

نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی!

خب بخر دیگه! منم که از اول همینو گفتم!

دربست؟! نه واقعا دربست؟! اونم توی قم؟!

حال و حوصله‌ی شما رو عشق است! بابا ایول!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد