بعدها فهمیدم
که درونِ آدمها
دنبال تو میگشتم!
بازم خدا رو شکر فهمیدی «تو» کیه. من که کلا بیرون باغ نشستهم هندونه میخورم. همون هندونهای که بانو سعادت برام آورده بود!
این «تو» اون «تو»یی نیست که همه بهعنوان معشوق ازش نام میبرن! اون «تو» که هنوز مجهولالهویّته!بیرونِ باغ بَده که! بفرما داخل باصفا!
بازم خدا رو شکر فهمیدی «تو» کیه. من که کلا بیرون باغ نشستهم هندونه میخورم. همون هندونهای که بانو سعادت برام آورده بود!
این «تو» اون «تو»یی نیست که همه بهعنوان معشوق ازش نام میبرن! اون «تو» که هنوز مجهولالهویّته!
بیرونِ باغ بَده که! بفرما داخل باصفا!