ج مثل...

چه جمعه بیایید، چه روز دیگر

این روز به نام شماست

یا جامع الکلمة علی التقوی...

نسیمِ دل

نه توی چشم

نه روی ابرو

نه لای مو

نه...

طوفان از جای دیگری است...

و خدایی که...

و خدایی که همین دور و بَر است
توی اشکِ چشم‌های مادری بی‌فرزند
یا میان دست‌های گرمِ من؛
وقتِ سوز برف و درد...

و خدایی که همین نزدیکی است
روی لب‌های ترک‌خورده‌ی یک طفل یتیم
که از فرطِ عطش
-عطشِ بوسه‌ی شیرینِ پدر-
خشک و بی‌حال‌ورمق، منتظر است...

و خدایی که همین اطراف است
لای این نور و صدا
توی این دنیای آدم‌ها و آهن‌پاره‌ها
زیر آفتابِ سرمازده‌ی خفته میان تکه ابر
لای گلبرگِ پُر از زندگیِ یک گلِ سُرخ
توی گلدانِ بلور...

و خدایی که همین پشتِ سر است!
و دو دستی که نهاده‌ست به چشمانِ تَرَم
عطرآگین شده است
سیهِ چشمانم
مُشک می‌پرورد انگار خدا!

بی‌گمان ظلمتِ روز و شبِ‌مان
اثر دستِ کسی‌ست
که ظلمت‌شکن است
تا فروبندی از این پستی و نامردی، چشم
بگشایی و ببینی همه آغوش ِخداست!


پ.ن: با اجازه از «مـیـنـای فــردوس» کامنتم رو که مربوط به این پست بود، برداشتم و گذاشتم این‌جا.

مُسری

دست روی عیوب دیگران که می‌گذاری

روح تو به دو عیب آلوده می‌شود؛

البته اگر به همان عیب آلوده نباشی!

پترس

با نوک انگشت‌هایمان

پرده‌ی آبرو و شخصیت دیگران را ندریم

سوراخ سدّ آبرویشان را پُر کنیم...

زبانِ زنده!

فهمیدم

آدم‌ها سکوت و بردباری نمی‌فهمند

آن‌ها خنجر و شمشیر و محدوده‌ی آتشین می‌فهمند...!

توانمند-3

توانمندی یعنی:

چشم‌هایت را به‌زور باز نگه داشته‌ای

چیزی درون مغزت در حال انفجار است

توی ویرانه‌ی درونت دوباره زلزله می‌آید، اما...

دو کاراکتر تایپ کنی:

‌D: