فریادرس

میانِ های‌هایِ گریه

یکهو آرامش نازل می‌کند

بر قلبِ سوزانِ بی‌قرار...

هو الذی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین

سوره‌ی فتح، آیه‌ی 4

سکوت!

یک وقت‌هایی می‌آیم هم‌دردی کنم

درد طرف را زیادتر می‌کنم!

چه کنم... دست خودم نیست

انگار دردهای درونم

راه به بیرون باز می‌کنند!

هنوز...

چه زود فراموش می‌شوم

انگار سال‌هاست من مُرده‌ام

اما هنوز ذهن زخمی‌ام یاد تو را نشانه می‌رود...


نویسنده:...؟

یارِ غار

روزهایی توی زندگی آدم هست

که گرفتاری و مشکلات او را دوره می‌کنند

روزهایی که کم‌پیدا می‌شویم

روزهایی که از کسی خبر نمی‌گیریم

روزهایی که محتاج همین چند کلمه‌ایم:

"سلام رفیق! چطوری؟"

اعتراف!

من: تو روی دیوارا نقاشی کشیدی؟

بچه: نه! من نکشیدم!

من: ممممم... من کشیدم! همّه‌ی این آدما رو!

بچه: [با تعجب] عه! کِی کردی؟

من: وقتی تو مهدکودک بودی!

بچه: ... من کشیدم! اون آدمه رو هم من کشیدم!

نَ ترس!

با ترسِ از دست دادن

از دستت می‌رود!

تصمیم با توست؛

بماند یا برود؟!

حریم

آقایان محترم! انصافا خودتان قاضی!

خوشتان می‌آید کلماتی به‌زبان بیاوریم که حریم شما را می‌شکند، هرچند مَثَل باشد؟