همیشه نیاز ما «وجود»ِ چیزها نیست
گاهی به «عدم» محتاجیم
مثل این روزهای من
که به «نبودن» نیازمندم...
این روزها...
هم میخواهم، هم نمیخواهم
هم میتوانم، هم نمیتوانم
هم میدانم، هم نمیدانم
***
نمیخواهم حرف بزنم
نمیتوانم لبخند بزنم
نمیدانم چه کنم
***
میتوانم فریاد نکشم
میدانم...
حال من...
خواهش از دل
تردید از عقل!
آن زمان که هر دو پیامبرانه دعوتم میکنند
نمیدانم به کدامشان ایمان بیاورم
و آن هنگام که رودرروی هم میجنگند
نمیدانم لباس رزم کدام سپاه را بر تن کنم
بر مَشربِ کدام باشم و به آیین کدام، مؤمن؟
قبلهی واحدی نیست؟ صراط مستقیم، چه؟
دیدهای که شما را ندیده
نامش «دیده» نیست
«ندیده» است...
کِی دیدارتان سُرمهی دیدگانِمان میگردد*
...یا حجـّةبن الحسن العسکری...
* برگرفته از این بخش دعای عهد:
«اللهم ارنی الطلعة الرشیدة و الغرّة الحمیدة و اکحل ناظری بنظرة منی الیه...»