بهش گفته بودم:
«مگر نگفتی از مادر مهربانتری؟
پس چرا امیدم دادی و ناامیدم کردی؟»
چیزی نگفته بود، اما...
امروز از زبان دیگری مژدگانیام داد!
پ.ن: خدایا! توکل بر تو.
لذت یک روز خنکِ مایلبهابرِ بهاری
دلهای شاد و لباسهای خیس و خاکی
خاطرهی روزی بهیادماندنی در یک روستای کویری...