گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب میکند!
ژان پل سارتر
«تساوی» در معادلههای دنیا جایی ندارد
قانون آدمهاست که قاصدک خوشخبر را
آشفته و پریشان کنند و به دست باد بسپارند...
تابلوی زنگزده و بیرنگوروی یک مغازهی قدیمی
که دیگر به چشم نمیآید
دستی برای تازه کردنش دراز نمیشود
و یک دلهره...
از اینکه جایش را با دیگری عوض کنند...
گاهی آدم، همینقدر تنهاست
همینقدر...
سلطانِ آسمان!
اهالی شب، خوب میدانند که تو با لباس مبدّل
پاورچینپاورچین نزدیک زمین میآیی و میشوی «ماه»
تا ظلمت و تنهایی معصومانهی او و ساکنانش را کم کنی
و آرامآرام تاب میدهیاش تا مرز صبح
تا باز هم زیبا و ستودنی به قلهی آسمان صعود کنی
و تمام روز با غرور بایستی و تکیهگاه باشی
و رفتنت را خونبار به تصویر میکشی
تا زمینیان بدانند دنیا در نبودت
چه ظلمانی و هولناک است
و باز شب...
اما خورشیدکم!
من و تو خوب میدانیم
که تو فقط سایهای از او و گماشتهی اویی!
...«الله نور السماوات و الارض»...
سورهی نور، آیهی 35
پ.ن: «هور» به معنای خورشید است.
«از دل برود هر آنکه از دیده رود»
این هم از آن دست گزارههایی است که همیشه دربارهی دل دیگران صادق بوده، نه من...
پ.ن: تو که ذاتاً ازدلرفتنی نیستی...
مگر نمیدانی تشنه را آبِ شور تشنهتر میکند!؟
...
سقا شو
بیا و چشمانم را با نگاه زلالت سیراب کن...
گلایهای نیست
اگر بگیرند
عصارهی این شبِ بیستواندی ساله را
و بشود
-و بشوم-
شبنمی بر گلبرگ لبهایت...
لطیف و شفاف...
و مداوم... حتی اگر کوتاه...