کسوف

آدم باید برای دیگران مثل خورشید باشد

مایه‌ی خیر و برکت و شادی

اما اگر قرار است سیاه و کدر باشد

همان بهتر که پشت دیوار شب پنهان شود...

طوفان

چشمه‌ی کوچکِ دلم

چگونه طاقت بیاورد

طوفان سکوتِ تو

و دلتنگیِ مرا...!؟

شامِ غریبان

شبِ شــامِ غریبــان است امشب

علی در گوشه‌ای تنهاست امشب

حسن، زینب، حسـین و امّ کلثوم

هـمـه عـالَـم عـزادار است امشب

أمّـاه...

إذا الشـّمــس وجـه أمـّـی کـوّرت

و إذا النّجوم عین حسنین انکدرت

و إذا البـحـار قلب بوتـرابِ سـجـّرت

تبکی زینب... بأی ذنب قتـلت...؟


بر غربتِ زهـرا و عـلی می‌گریم

از نـالـه‌ی عمه زینبــم می‌گریم

شب در غمِ او إذا وقع می‌خوانَد

بر واقعه‌ی آل عـلی می‌گریم...

هم‌سایه‌ی عزراییل

روزی پنج بار سَر می‌زند

حالت را از فهرستش می‌پرسد

دستِ خالی می‌رود...

روزی هم می‌آید

نامت را توی فهرستش می‌بیند

دستت را می‌گیرد و...

آن مرد رفت...

صبح شنبه:

همه چیز عادی

کوچه ساکت و آرام

عصر شنبه:

چلچراغی سر کوچه

اعلامیه‌هایی بر دیوارهای همسایه

ناله‌هایی که در گلو خشکیده...

فریادی در راه است!

امان از بی‌واژگی

در هوای ابری دل...