من مسافرم
از آن سوی پرچین نور آمدهام
و مثل تو در این دیار پر از نیستی و قحطی تبعیدم
وقت آزادی که برسد
هستی
-این بافتهی تار و پود ظلمت-
از تن به در میکنم
و دوباره به بطن مام عدم باز خواهم گشت
من فقط آمده بودم ستارهای از پهنهی اندیشهات بچینم
افسوس که از جبار* غافل بودم...
*جبار: نام یک صورت فلکی