خب آدم که همیشه نمیخندد
همیشه که از زمان و مکان، برای شیطنتهای کودکانه حُسن سوءاستفاده را نمیبرد
به قرار هرروزهاش برای لبخند به لب داشتن در پایان ساعت کاری پابند نمیماند
به نداهای درونش برای خوب و پرانرژی بودن و انرژی دادن و فرشته بودن پاسخ نمیدهد
یک وقتهایی هم دلش میخواهد بچهنقنقوی خسته و بیحوصله و بیقیدی باشد
که آغوش مادرش را لازم دارد تا کمی آرام بگیرد و چشمش را به روی هر چه هست و نیست ببندد
تا دنیا بعد از بیدار شدنش از نو آغاز شود و باز لبخند و فریاد و اشک و...
و... زندگی!