والدین محترم!
همسرانِ بزرگوار!
لطفا بفهمید و درک کنید و به یقین برسید
که شماها فقط همخانه نیستید!
گیر کردهام
لای چرخدندههای زمان
جایی میان سه سالِ گذشته...
محرّم و صفر که میروند
با خودشان میبَرند
ریش و سبیلِ خانمها و آقایانِ محترم را!
برای بعضی آدمها
اشکی هستیم در چشمهایشان
به پلکبرهمزدنی از چشمشان میافتیم!
و بهراستی، اگر «نسیان» نبود
کُشندهتر از «یاد و خاطره» هم بود...؟
بعضیها اگر انگشت نداشتند
که به طرفِ این و آن بگیرند
زندگیشان مختل میشد!
بغضی که نباید صدایش دربیاید
و حرفی که نباید از زندانِ دهان رها شود!