امان از بیواژگی
در هوای ابری دل...
سلام؛این شعر رو برای خانم فرقانی ارسال کردم چون یه پست درباره بارون و اینا نوشته بودن.شما هم درباره ابر و اینا نوشتید، گفتم برای شما هم کپیش کنم. اینکه به مطلبتون ربط داره یا نداره هم به من ربط نداره!دیشب باران قرار باپنجره داشتروبوسی آبدار با پنجره داشتیکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد.چک چک؛ چک چک؛چه کار با پنجره داشت؟
سلام.دیروز دلم هوای شعری تر داشتافسوس که قطرهواژهای هیچ نداشتبر خشکیِ من ابر بهاری گریستاو بتر ز من، هوای دیوانی داشت!و این هم ادامهی شعر شما:در گوش دل پنجره نجوا میکردآن پنجره راز با مجنون داشت...ممنون که سر ذوقم آوردید. داشتم میمُردم از بیواژگی!
سلام؛
این شعر رو برای خانم فرقانی ارسال کردم چون یه پست درباره بارون و اینا نوشته بودن.
شما هم درباره ابر و اینا نوشتید، گفتم برای شما هم کپیش کنم. اینکه به مطلبتون ربط داره یا نداره هم به من ربط نداره!
دیشب باران قرار باپنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد.
چک چک؛ چک چک؛
چه کار با پنجره داشت؟
سلام.

دیروز دلم هوای شعری تر داشت
افسوس که قطرهواژهای هیچ نداشت
بر خشکیِ من ابر بهاری گریست
او بتر ز من، هوای دیوانی داشت!
و این هم ادامهی شعر شما:
در گوش دل پنجره نجوا میکرد
آن پنجره راز با مجنون داشت...
ممنون که سر ذوقم آوردید. داشتم میمُردم از بیواژگی!