نسیمِ دل

نه توی چشم

نه روی ابرو

نه لای مو

نه...

طوفان از جای دیگری است...

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 11:35

میگه که...

... این‌بار حرف‌های دل من نگفتنی‌ست

این‌بار را نپرس چرا و کجا؟! ... برو!

از نو تمام خاطره‌ها را مرور کن!

اصلا نیا به قلب من از ابتدا! برو!

...

و جواب شنید که...

... بر در قلبم نوشتم: «ورود عشق ممنوع!»

عشق آمد و گفت: "بی‌سوادم!" رفت تو!

مـــینای فــردوس جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 15:38

بندازش بیرون پررو رو! اینا رو ول‌شون کنی بیچاره‌ت می‌کنن بی‌سوادا!

آرام باش جانم! با گفتمان می‌شه همه چیز رو حل کرد.

مـــینای فــردوس جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 22:56

ساده‌ای‌ها!

اگه گفتمان حالیش بود که حداقل می‌پرسید «ببخشید! اینجا چی نوشته پسرم؟! من سواد ندارم!». خداییش دیگه!

عزیزم، شاید کار واجب داشته خب! مثلا تشنه‌ش بوده رفته آب بخوره، بعد دیگه نمک‌گیر و آب‌گیر و از این چیزا شده و همون جا مونده!

ماله‌کشی رو داشتی؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد