گذشت آن روزها که بهخاطر «تو»
فاتحهای نثار روح حافظ میکردم و
لابهلای ابیات و اشعار
وصلِ لیلا و مجنون را آرزو...
یه روزایی گذشته که وقتی یادش میفتم هم خوشحال میشم، هم دلم میگیره...دچار پارادوکس روحی میشم!
میفهمم...اما از یه جایی به بعد، دیگه خوشایند نیستن و فکر کردن بهشون مایهی عذاب و افسردگی میشه. یه موقعی هم برمیگردی و میگی: "حیفِ عمر!"
یه روزایی گذشته که وقتی یادش میفتم هم خوشحال میشم، هم دلم میگیره...
دچار پارادوکس روحی میشم!
میفهمم...
اما از یه جایی به بعد، دیگه خوشایند نیستن و فکر کردن بهشون مایهی عذاب و افسردگی میشه. یه موقعی هم برمیگردی و میگی: "حیفِ عمر!"